حادثه خبر نمی کند

حادثه خبر نمی کند
مثل تو می آید
اتفاق می افتد
می رود...

مجتبی_درویشی

راه شب را

راه شب را
گام به گام
نقش زمین میشوم
چون برگهای پاییزی
این منم
زیر پای احساس تو ...


مهناز بشارتی

از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند

از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند
چَشمِ سوزانـم زِ دردت گریه زاری میکند
گُر گرفتم آتشم ! جـانم بگیری بهتر است
فکرِ عاشق با نگاهت مِی گُساری  میکند
پای من دنبال یادت میدود در کوچه ها
جستجوی باطلی ! دل بی قراری می کند
ماه من در پشت ابری گم شدن سهمم نبود
شک ندارم آهِ من صَد زخم ِ کاری میکند
پشت دستم داغ ِحَسرَت میگذارم با زغال
درکتابی خوانده ام غم جمله جاری میکند

همچو کوهی که درونش نم دریا دارد

همچو کوهی که درونش نم دریا دارد
در دلم درد زیاد است ولی جا دارد
اشک دارد به تن هر مژه ام می لغزد
پلک بر هم بزنم سیل تماشا دارد
سرخیه چشم من از عادت بی خوابی نیست
خصلت وقت غروب است که صحرادارد
حال من مثل کویریست که از لکه ی ابر
جرعه ای آب و یا قطره تمنا دارد
زندگی دایره ای بود در ابعاد زمین
خوب چرخید که مارا به امان وا دارد
نکند گریه کنم تر بشود چشمانم
خیسی صورت یک مرد چه معنا دارد

جانانه بزن در طلبم فال که حافظ

جانانه بزن در طلبم فال که حافظ
مشتاق وصال من و آن خال لب توست


((حمید اسماعیلی))

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است...
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است...

" کاظم بهمنی "

عشق ، اگر چه می سوزاند،

عشق ،

اگر چه می سوزاند،

اما جلای جان نیز هست.

لحظه ها را رنگین می کند.




| محمود دولت آبادی |

و خدا بسیار غمگین بود

و خدا بسیار غمگین بود
و بسیار دلتنگ
و بسیار عاشق
و بسیار گریان

.

.

و خدا زن را آفرید
و خدا من را آفرید ...

| هستی دارایی |

به نیمه شب صدای خنده‌ات می آمد.

به نیمه شب
صدای خنده‌ات می آمد.
پنجره را گشودم:
برف می بارید ...

دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم

دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم
فکر می کردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم
فکر می کردم پس از تو زندگی خواهد گذشت
فکــر می کردم ،ولی، دیدم کـــه آهن نیستم
دوستت دارم، هنوزم، روی قولـــم مانده ام
کاش می شد بشکنم آن را،ولی زن نیستم
دوستان از پشت می آیند و خنجــر می زنند
حق من زخم است چون،با دوست ،دشمن نیستم
راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است
ظاهراً راضـی شدم اما عمیقاً نیستم
خسته ام از روزها، آغوش وا کن ای خدا
باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم....

آرش واقع طلب