روزگاری در عالم خیالم

روزگاری
در عالم خیالم
درد عشق کشیدم
از یاد عشق
قاشقی شکر ریختم
در فنجان چای تلخ
فکر باطل کردم
چایم شیرین شده
بر لب زدم از عشق
فنجای چای شیرنم
زهرمار بود
از غم دوری عشق
قلبم بدرد آمد
خسته بودم
خراب بودم
چاییم را دور ریختم
مانند عشقی
که دور انداخت
مرا.....


سعید علیزاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد