امان از چشم زیبایی که داری

امان از چشم زیبایی که داری
فغان از موج دریایی که داری

بخوان با نغمه شوریده خود
برایم انچه از نایی که داری

بگیران شعله شعله خرمنم را
به ترفند تماشائی که داری

تمان کوچه می رقصد گمانم
به گیسوی چلیپایی که داری

نمیدانم تو هم میدانی؟ یا نه
دلاشوبم از امایی که داری

خیابان در خیابان قصه ات را
بخوان با بغض تنهایی که داری

همین امروز شاید وقت تنگست
بگو از هرچه فردایی که داری

مرا یکبار دیگر همسفر باش
تو آهو بره با پایی که داری


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.