سنتور دلم طاقت مضراب ندارد

سنتور دلم طاقت مضراب ندارد
شوریده سرم بتکده را تاب ندارد

من با تو همایون زده‌ام ساز ولیکن
مَشک غم این دیده مرا آب ندارد

دشتی و سه‌گاه و شور و تُرک و ماهور
فرقی نکند گر تِم بس ناب ندارد

ای ساز بسازم ز تو آهنگ غم عشق
فا می ر دو سی سُل زدنم خواب ندارد

من محو تماشای نُتِ رقص تن تو
انگشت من و پرده‌دری باب ندارد

سمفونی جان و دل من نیست هماهنگ
رهبر تویی و این همه اسباب ندارد

مسعود چیتگرها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.