وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است

آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است

توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است

بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است

آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست

از وفای پسران عشق مرا طالع نیست
ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟

وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی

که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است ..

",وحشی بافقی"

بگو به من که همان آدم همیشگی ام ؟

سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم

چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟

بگو به من که همان آدم همیشگی ام ؟
نه! مدتی است که تغییر کرده حالاتم

چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی، من از محالاتم

چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم

دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم
..


" مهدی فرجی "

سال هاست نبودنت

سال هاست نبودنت

در شب های پاییز

یک ساعت

زودتر شروع می شود

"ناصررعیت نواز"

آشیانه بادها کجاست؟؟

آشیانه بادها کجاست
وقتی که در آسمان‌ها نیستند
روز را کجا سپری می‌کنند
شب که به جارو کردن

خواب‌های من مشغولند .

"شمس لنگرودی"

آه ای تمام شوکت هستی !

آه ای تمام شوکت هستی !
ای شادی ی بزرگ !
ای روح جاودانه ی مادینه !
در ژرفای ظلمت این شب ،

چون شط روشنایی ، جاری باش ...

.

ای جامد مذاب !
ای شکل ناپذیرتر از آتش !
ای گرمی همیشه صمیمانه !
– با من یگانه ، از من بیگانه  –
.
من در تو ، نیمه ی دگرم را می جویم
من از تو ، عطر سرخ بلوغم را می بویم
با من همیشه بر سر یاری باش ،
چون شط مهربانی، جاری باش ..
تا با تو جاودانه در آمیزم :
یک تن شو ، ای تجسم روح یگانگی !
یک زن شو ، ای تمامی ذات زنانگی !


" نادر نادر پور"

هنوز زنده ام..

اهل‌ِ سرزمین‌ گل‌ و بلبلم‌.
رؤیاهام ،‌
آرزوهام‌ ،
خاطره‌هامو مصادره‌ کردن‌.
دست‌ راستم‌ توقیفه.‌
نوک‌ مدادم‌ شکسته.‌
یه‌ خیاط‌ْباشی‌ِ ناشی‌
با نخ‌ سوزن‌ لبامو دوخته ‌...
اما هنوز زنده‌ام ‌!
اگه‌ نفس‌ کشیدن‌
تنها معنی‌ِ زنده‌ بودن‌ باشه‌ ،
اگه‌ زندگی‌
همین‌ جون‌ داد‌ن دم‌ به‌ دم‌ باشه ‌،

هنوز زنده‌ام

"یغماگلرویی"

اگر یک روز از زندگی من ...

اگر یک روز از زندگی من 
باقی مانده باشد،
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را می‌بندم
راه می‌افتم
ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز،
پیدایت می‌کنم،
کنارت می‌نشینم،
روی سینه‌ات به خواب می‌روم.


"
فخری برزنده

ظاهراً وقت رسیدن نرسیده است هنوز

ظاهراً وقت رسیدن نرسیده است هنوز


وقت از بند رهیدن، نرسیده است هنوز

 

باغ پاییز پرست دل ما بی ثمر است 

 

باغبان! موسم چیدن نرسیده است هنوز

 

خنده وسوسه انگیز شب چشم تو را

 

در دل آینه دیدن، نرسیده است هنوز

 

موعد رویش ما، سرزدن از تیرگی و 

 

مثل خورشید دمیدن، نرسیده است هنوز

 

آسمان هم که خود آبستن صد فاجعه است

 

وقت از خاک پریدن نرسیده است هنوز

 

دهن چلچله را بسته نگه دار عزیز

 

وقت فریاد کشیدن نرسیده است هنوز

 

ناله کن آدمک کوچه تاریک غزل!

 

وقت از درد بریدن نرسیده است هنوز         

 

 

(مرتضی قاسمی)

باور کن که هیچ کجای دنیا

باور کن هیچ کجای دنیا
بوسه
برای اتفاق افتادن نیست
همان طور که تو
برای رفتن نبودی
به خدا راست می گویم
وقتی دست هایت مال من نیست
خط عمر کف دستم
روز به روز کوتاه تر می شود


"مهدیه لطیفی"

خواستند از عشق

خواستند

از عشق

آغوش و بوسه را

حذف کنند

عشق

از آغوش و بوسه

حذف شد...


"افشین یداللهی"