ای کاش سرود آشنایت باشم

ای کاش سرود آشنایت باشم
تا شاهد هرچه لحظه هایت باشم
شاعر شدنت را به تماشا بنشینم
یک حرف میان وازه هایت باشم
آنی بوزد رایحه ی خوب تو و من
سرمست ترین مرغ هوایت باشم
خوب وبد اگر هست کنارتو بمانم
همراه تمام ماجرایت باشم
افتاد اگرهم گره در راه عبورت
باجان خودم گره گشایت باشم

ازعشق تو شدخزانه دل لبریز
کافیست همین که مبتلایت باشم

علی امیرزاده

با آنکه در عالم بنای شر نموده

با آنکه در عالم بنای شر نموده
آرایش این صحنه را بهتر نموده
حالا نه تنها ما وبلکه کل دنیا
بانگ خروش انزجارش سرنموده
این غده منحوس این عصیانگری را
با تکیه بر اهریمن اکبر نموده
وحشی صفت ازحد خود بگذشته است و
برخاک شیران حمله دیگر نموده
اما تفاوت می‌کند اینبار قصه
چونکه سروکارش به شیر نر نموده
خوردی شکرها وببین ازبخت تیره
عزم تورا یک جمع جنگاور نموده
حالا بشین یک گوشه ای وخوب بنگر
چون مادرت یکباره صد شوهرنموده

علی امیرزاده

گفتا که برو میوه ممنوعه بیاور

گفتا که برو میوه ممنوعه بیاور
گر جربزه داری ایا مرد هنرور
گفتا که مکن وسوسه ام ای زن خوبم
در کفر خدای دوجهان را تومیاور
گفتا که نه ای عاشق وخالی همه بستی
دیگر نکنم حرف تورا یکسره باور
ازوسوسه زوجه خود مرد نخستین
جوگیر شد کند یکی خوشه ی لاغر
برپا شد ازآن کندن یک خوشه ی گندم
یک قشقرقی عرش خدارا سراسر
ازجنت اعلا به زمین جای گرفتیم
در موج بلا یکسره گشتیم شناور
راضی نشده زن به این نوع هبوط و
رو کرده هنرهای خودش را دوبرابر
چونان دهن مرد ازایشان شده سرویس
نشنیده ونادیده مسلمان ونه کافر
جوراب اگر هدیه ی مردان زمین است
پر واضح وپیدا طلا قسمت همسر
کوتاه کنم قصه ی مردان وزنان را
تبریک بگویم به هرمرد دلاور


علی امیرزاده