برخی شب ها همه چیز متفاوت است

برخی شب ها
همه چیز متفاوت است
گهواره ی زندگی
گوئی اسیرِ تصنیفی است
که مدتها پیش اسقاط شده
ودرد، بسیارِ بسیار
ما را وا می دارد
به غوطه زدن
در نیازبه پر پرزدن ،
در نیاز به بال ها
درست در همان نقطه
که آه ها
رشک برده اند باز به خاطره ها


نازنین رجبی

در خاطرات قدم می زنم

در خاطرات قدم می زنم
دردها را وارونه می دوم
دست مریزاد
تو‌در هر نقطه از ناکجاهای من
میان این همه طعم ورنگ تکراری
هنوز حکم نوبرانه را داری


نازنین رجبی

من به شعر ایمان دارم

من به شعر ایمان دارم
به نگاه،بیش از شعر
چشمانت که سرد شدند
شعرهایم گرُ کرفتند و
بی قافیه خاموش شدند


نازنین رجبی

من وتو بارها از زمان انتقام گرفتیم

من وتو بارها از زمان انتقام گرفتیم
هر دو با هم در جیب های دنیا
ته نشین شدیم وسرنوشت را
خط خطی کردیم
تا غم قدری با تعلل قدم بردارد
وزندگی آستین هایش کمتر از
اشک های ما خیس شود
و لابه لای اینهمه هیاهو
تنهایی پلک بر هم گذارد و
عشق عمیق تر بر روحمان
شُرشُر کند


نازنین رجبی

من وتو بارها از زمان انتقام گرفتیم

من وتو بارها از زمان انتقام گرفتیم
هر دو با هم در جیب های دنیا
ته نشین شدیم وسرنوشت را
خط خطی کردیم
تا غم قدری با تعلل قدم بردارد
وزندگی آستین هایش کمتر از
اشک های ما خیس شود
و لابه لای اینهمه هیاهو
تنهایی پلک بر هم گذارد و
عشق عمیق تر بر روحمان
شُرشُر کند


نازنین رجبی

باید از نوع شروع کنم

باید از نوع شروع کنم
خواندن تکراری ترین خیالاتم را
می شود آنجا برای هر چیزی خانه یافت
آنجا بین کرانه های گفتن و‌شنفتن در خفا
می شود در این فاصله
آبستن فریاد شد از سکوت
می شود گل داد آنهم‌لایموت
می شود کم‌کرد وزن دلتنگی را از دلتنگی
آن هم‌بی حضور شانه ای پر جبروت


نازنین رجبی

خیالِ مرده ات همراه ‌ِتابستان

خیالِ مرده ات همراه ‌ِتابستان
باز لغزید به درونِ خزان ‌ِمن
با شکوه ،اما سوگناک
گذاشتم دزدانه باز
هزار توی ِمرا آغشته سازد
به آهنگ ِنفس های ِخسته ی ِعشق
آهنگی تک هجا، شبیه ِبازدم
که با صدای ِخرد شدن ِقلبینرم
سمفونی باشکوهی خواهد ساخت
برایِ رقص ِرنج ِجان

نازنین رجبی

خیالِ مرده ات همراه ‌ِتابستان

خیالِ مرده ات همراه ‌ِتابستان
باز لغزید به درونِ خزان ‌ِمن
با شکوه ،اما سوگناک
گذاشتم دزدانه باز
هزار توی ِمرا آغشته سازد
به آهنگ ِنفس های ِخسته ی ِعشق
آهنگی تک هجا، شبیه ِبازدم
که با صدای ِخرد شدن ِقلبینرم
سمفونی باشکوهی خواهد ساخت
برایِ رقص ِرنج ِجان

نازنین رجبی

خُردَک اعتمادی

خُردَک اعتمادی

اندک آغوشی

کَمَکی دلدادگی

چاشنیش دیوانگی

لمسِ ژرفای ِخوشبختی

واز عشق لَختی سرمستی


نازنین رجبی

اشک نوشته ی چشم است

اشک نوشته ی چشم است
وکتاب رخسارت زخمیه
خط خطی های پی در پی چشمانت،
برای خواندن تو
باید از مرز سکوت بگذرم
وشاعران خسته ی چشمانت را
به بوسه ای به خواب برم
و به آن جنون که در من است
اجازه دهم تا دورترین مسافت ها را
در تو لمس کند،
شاید بین آن همه خط خطی
من شعری ردیف شدم .


نازنین رجبی